۲۳ بهمن ۱۳۸۸

solution

وقتی داری به آینده فکر میکنی . اون موقعست که کاملاً به تفاوت شگرف بین گذشته ساده و گذشته استمراری پی میبری .

۲۰ بهمن ۱۳۸۸

روزهای کویر یا کویر روزها

لیوان آب را دوبار لبریز میکنم. و هر دوبار لاجرعه سر میکشم .انگار مدتهاست آب نخورده ام. نزدیکی ظهر سعیده از محل کارش زنگ می زند . یک صدای آهنگ ِ شادی پشت زمینه اش است. اصرار دارد حدس بزنم چیست. نمیداند این خُرده نوستالژی ها مرا تا ناکجا آباد میبرد.یادش بخیر اوایل خرداد بود بعد یک چندتا آهنگ را هروقت سوار ماشین بودیم گوش می دادیم. یعنی کنترل دست سعیده می افتاد . بعد هم اگر اشتباه نکنم شماره 78 را میزد.خداراشاهد میگیرم که آهنگهای غمگین را که با سلیقه خودم ریخته بودم نمیگذاشت بشنویم.خوشی خاصِ این آهنگ کافی بود تا به جر ُ بحث عوض کردن آهنگ ادامه ندهیم.هجوم ِخاطرات که یک ساعتی از همه چی دورم کند.بعد هم زمستانی که سردنیست و من.وشاید زمستانی که سردنیست وبعد هم من.

۱۵ بهمن ۱۳۸۸

تمام زمستان مرا گرم کن*

امروز 5 شنبه است . گویا یادش آمده زمستان شده. برف می بارد. آسمان می نالد غرشناک .برزمین ننشسته آب میشوند ولی همچنان می بارند.غرشناکیش تمرکز نداشته ام را چندبار بهم میزند .
هربار ادامه دارتر.کتابهایم جریمه میشوند این روزها.چندروزپیش یکیشان را با تاریخ 4 روز دیرتر جریمه دادم .نوشته ها و سفرنامه های کافکا بود. یادم بماند بخرمش . شاید به جریمه هم بیارزد.راستش اینقدر مطلب ناتمام در دِرَفت دارم نمی دانستم کدام را تمام کنم به یک پست .که قسمت این آخری بود گویا.


*عنوان کتابی از علی خدایی