۲۰ بهمن ۱۳۸۸

روزهای کویر یا کویر روزها

لیوان آب را دوبار لبریز میکنم. و هر دوبار لاجرعه سر میکشم .انگار مدتهاست آب نخورده ام. نزدیکی ظهر سعیده از محل کارش زنگ می زند . یک صدای آهنگ ِ شادی پشت زمینه اش است. اصرار دارد حدس بزنم چیست. نمیداند این خُرده نوستالژی ها مرا تا ناکجا آباد میبرد.یادش بخیر اوایل خرداد بود بعد یک چندتا آهنگ را هروقت سوار ماشین بودیم گوش می دادیم. یعنی کنترل دست سعیده می افتاد . بعد هم اگر اشتباه نکنم شماره 78 را میزد.خداراشاهد میگیرم که آهنگهای غمگین را که با سلیقه خودم ریخته بودم نمیگذاشت بشنویم.خوشی خاصِ این آهنگ کافی بود تا به جر ُ بحث عوض کردن آهنگ ادامه ندهیم.هجوم ِخاطرات که یک ساعتی از همه چی دورم کند.بعد هم زمستانی که سردنیست و من.وشاید زمستانی که سردنیست وبعد هم من.