۰۸ فروردین ۱۳۸۹

بی ترانگیِ مطلق

و هشتمین روز و چیزهایی که محکوم اند به تکرار شدن. فکر می کردم شاید در سالِ جدید کمی باحوصله تر شوم. اما باز یک حجم دلتنگی حس میکنم. اینکه در هر زمانی همانی باشی که می خواهی، عوامل زیادی را می طلبد. اینکه می گویند اراده کافی است،اصلاً نمی تواند درست باشد. از اولین روزهایِ 89 یک گلو درد بدی احساس می کردم. باخوردن قرص هم به قوتِ خود باقی است. از سرماخوردگی که کلافه می شوم یک جورهایی بی حوصلگیم عود میکند - میتوانم زیاد ناراحت نباشم؛میتواند اهمیتی نداشته باشد!- بعضی وقتها آدم یک جورهایی می شود که از دستِ زمین و زمان شاکی است. کاش این بعضی وقت ها ،اصلاً تکرار نشود. کاش بعضی وقت ها ،اختیاری نباشد.